پایان 3 ماهگی
عزیز مامان 23 خرداد 3 ماهت تموم شد هر چی بزرگتر میشی شیرین تر میشی
داشتم لباساتو عوض میکردم اونیم که رو سرته لباسته
قربون خوابیدنت بشم
به موهام گل سر زدم اخه خیلی موهام میریزه رو چشمام
گل مامان تازه یاد گرفتی با اسباب بازیات بازی کنی اینجا تو بانوجی که خونه مامانی واست درست کردن با پات به عروسکت لگد میزنی
دستتو میخوری البته خیلی وقته
با جغجغت حرف میزنی
میخندی
عکساتو نگاه میکردم این چیزایی که وقتی تو دلم بودی واست بافتمو دیدم هیییییییییییی یادش به خیر
اینجا با دوستت اوین طلا رفته بودیم پارک
از بس اب دهنت میره بهت پیش بند بستم وتو کلی باهاش ور رفتی که ببینی چیه اخرشم خودت بازش کردی
عاشق این دست خوردناتم
اینجام میکروفون دستت گرفتی میخوای اواز بخونی
این لباسو خیلی دوست داری وقتی تنت میکنم اول نگاش میکنی بعد میکنی تو دهنت بعدم با دستای کوچولوت دامنتو میدی بالا
به چی فک میکنی قند عسلم
شیطونیات بعد بیدار شدن از خواب
خونه مامان فرشته بودیم که هوس کرد ببرتت حموم چقدم حال داد
این لباسو خاله فریبا جونم واست گرفت.دست گلش درد نکنه
میبینی اینجام دامنتو دادی بالا
شب اول ماه رمضون که با بابا اومدیم حرم امام رضا
یا ضامن اهو مهسامو میسپرم به خودت نگهدار همه نی نی ها باش
بازم بیایین سر بزنین عکسها ادامه دارد