ورود به 5 ماهگی
دختر گل مامان داری بزرگ میشی ها 23 تیر واکسن 4 ماهگیتم زدی ولی دل مامان کباب شد خداروشکر زیاد اذیت نشدی از الان به فکر واکسن بعدیتم
4 مرداد تولد خاله مهسا بود مامانی اونشب به هوای مهمونی افطاری واسش تولد گرفت برای کیک تولدشم حلوا درست کرد تلخ ترین و غم انگیز ترین تولد بود
جای خودش خییییییلی خالی بود خیلی
روحش شاد باشه ان شاالله
حالا بریم سراغ عکسای عسل مامان مخصوصا عکسای اتلیه
یه شبی که با بابا رفتیم شهر بازی و تو از این همه چراغای رنگارنگ بهت زده شدی
داشتم پوشکتو عوض میکردم هی نگام میکردی میخندیدی
هندونه شیرین مامان
بعد حموم تا حولتو دورت میپیچم شروع میکنی به جیغ و داد اما خدارو شکر اون روز خوش اخلاق بودی
تازه عروسک بازی یاد گرفتی
دختر ناناز مامان
مهسا در حال جوجه خوردن
رفتیم مو کاشتیم
موهای عروسک بیچارتو کندی این اولین خرابکاریت بود
و حالا عکسهای اتلیه
اینم عکسای بچه گی من و بابا واسه اونایی کهمیگن مهسا شکل باباشه
این من
این بابا
یه شب که با بابایی و ما مانی و بابا رفته بودیم حرم
یکی از مخالفای سر سخت پستونک خوردنت بابایی بود اما انقد نق زدی که مجبورش کردی بهت پستونک بده
پنجمین سالگرد ازدواج منو بابایی و اولین سال حضور شیرین تو