قند عسلم تو اومدی
بفرمایید ادامه مطلب
سلام دخنر گلم بالاخره بعد 9 ماه که منو بابا مهدی منتظرت بودیم روز جمعه 23/12/1392 ساعت 11 صبح دربیمارستان سینای مشهد توسط دکتر فاطمه هاشمیان با وزن 3200 وقد51 پا به این دنیا گذاشتی
روز به دنیا اومدنت بارون میومد.صبح ساعت 7 منو بابا و مامان جون(مامان بابا)وخاله نسرین(خاله جون من) رفتیم بیمارستان خاله نسرین بیشتر از من استرس داشت من رفتم لباس پوشیدمو اماده شدم که خانم پرستار اومد گفت به دکترت زنگ زدیم اما خبر نداشته که امروز باید میومده اخه قرار بود 4شنبه بیام بهش گفته بودم جمعه واسه عمل میام اما ایشون یادشون رفته بود
واسه همین خیییلی منتظر موندم که بالاخره صدام زدن و رفتم اتاق عمل
دکتر بیهوشی ازم پرسید اسم دخترت چیه(منو بابا تو 9 ماه خیییییییلی فکر کردیم اما اسمی واست پیدا نکردیم)گفتم هنوز اسم نداره
گفت مگه میشه؟؟؟؟؟؟؟/
ومن بیهوش شدم ووقتی به هوش اومدم یه خانم پرستار یه نی نی ناز بغلش بود و اومد به سمتم اشکم در اومد باورم نمیشد خدارو شکر کردم از اینکه سالمی