یک ماهگی
فندق مامان یک ماهت تموم شد ویک ماهه که خیر وخوشی رو به زندگیمون اوردی
خدایا شکرت
بفرمایید ادامه مطلب
فندق مامان یک ماهت تموم شد ویک ماهه که خیر وخوشی رو به زندگیمون اوردی
خدایا شکرت
اینجا خونه مامان جون (مامان بابا)بودیم تو بغلم بودی که زن عمو پریا ازت عکس گرفت
اولین پیاده روی با مامان و بابا
جدیدا یاد گرفتی پستونکتو محکم میگیری
این کیکو بابا مهدی به مناسبت روز مادر و اولین روز مامان شدنم گرفت وخونه مامان فرشته جشن گرفتیم ممنونم ازش
بدون شرح...........
ساعت 3 نصفه شب که مامان خوابش میومد و تو به مامان زبون درازی میکردی
داشتم لباساتو عوض میکردم گفتم یه عکس ازت بگیرم بفرستم واسه عزیز جون وقتی فرستادم زنگ زد دعوام کرد که چرا لختش کردی سرما میخوره
ساعت 3 نصفه شب فردا شب که نمیخوابیدی و من و بابا مهدی بردیمت حموم که خسته شی و بخوابی اما همچنان این شکلی بودی
شب بعد ساعت 4
خونه مامان فرشته
بغل عزیز جونم
چندتا عکس دیگه از فندق مامان
واسه اولین بار استین کوتاه بودی ذوقیدم
واسه اولین بار 3تایی رفتیم طرقبه/ مهسا بغل بابا مهدی
وقتی میخوابی مثل من پاتو از پتو میاری بیرون
یه روز که با زنعمو پریا رفتیم پارک وشما از اول خواب تشریف داشتین
وقتی کلاه سرت میکنی مثل پسرای شیطون میشی
در حال بیرون رفتن وگرفتن اروغ توسط بابا
خاله قزی
یه خواب راحت بعد حموم